مثال خیلی واضحش رو میتونیم در سیستم خانه سازی غیر رسمی ببینیم، که قبل از جنگ، چهل درصد جمعیت رو پوشش می داد. درسته، قبل از جنگ، تقریبا نیمی از جمعیت سوریه در زاغه ها زندگی می کردند، محله هایی پراکنده بدون زیر ساخت های لازم، ساخته شده از ردیف بی پایانی از بلوکهای لخت که مردم رو توخودشون جا می دادن، مردمی که بیشتر متعلق به یک گروه بودن، چه بر اساس مذهب، طبقه اجتماعی، اصالت یا همه اینها. معماری سوریه
این شهر نشینی خرابه ای، ثابت شد که عامل محسوسی در ایجاد جنگ بود. درگیری خیلی راحت تر شکل میگیره، بین مناطقی که از قبل دسته بندی شدن– جایی که “دیگران” زندگی میکنند. رشته هایی که شهر رو متصل به هم نگه میداشت– چه اجتماعی، در یک ساختمان، یا اقتصادی، از طریق معاملات بازار، یا مذهبی، از طریق همزیستی شان– همه در مدرن سازی بی هدف و گمراهِ ساختمانها گم شدن.
اجازه بدین موضوعی رو بگم. وقتی در مورد شهر نشینی ناهمگون در جاهای دیگه ی دنیا می خونم، مثل محله های نژادی و قومی در شهرهای بریتانیا یا اطراف پاریس و بروکسل، متوجه آغاز یک نوع بی ثباتی میشم از همونی که در سوریه به طرز مصیبت باری شاهدش بودیم.
معماری سوریه
ما بد جوری شهرها رو نابود کردیم، مثل حُمص، حلب، دَرعا و شهرهای دیگه، و تقریبا نیمی از جمعیت کشور بی خانمان شدن. معماری سوریه
امیدوارم که جنگ به پایان برسد، و سوالی که منِ آرشیتکت، باید بپرسم، اینه: چگونه باز سازی کنیم؟ قواعدی که این بار باید ازشون پیروی کنیم که جلوی تکرار همان اشتباه را بگیریم چیا هستن؟ از دید من، تمرکز اصلی باید روی ایجاد اماکنی باشه که به مردمش حس تعلق بده معماری و طراحی باید بعضی از ارزشهای سنتی رو باز پس بگیرن، شرایطی به وجود بیارن برای همزیستی و صلح، ارزشهای زیباییی که به جای تظاهر، دسترسی و سادگی رو به نمایش بگذاره، ارزشهای اخلاقیی که مشوق پذیرش و سخاوت باشه، معماریی که برای لذت همگان هست، نه گلچینی از آدمها، همانطور که در کوچه های تاریکِ شهر اسلامی بود، طراحیِ ترکیبی باشه که حس اجتماعی رو ترغیب کنه. معماری سوریه
در حُمص محله ای هست به نام “بابا اَمر” که کامل تخریب شده. تقریبا دو سال پیش من طرحی رو ارائه کردم به مسابقه خانه سازی UN برای بازسازی این محله. ایده من ایجاد یک بافت شهری بود، که از یک درخت الهام گرفته بود، قادر به رشد و گسترش طبیعی، با انعکاسی از پلهایی سنتی که روی کوچه های قدیمی معلق بودند، و آپارتمانها رو در بر داشتند، حیاطهای خصوصی، مغازه ها، کارگاه ها، پارکینگها، مکانهای بازی و تفریح، و درختها و فضاهای با سایهبان. عالی نیست، مشخصا. این طرح رو در چند ساعتی که برق داریم، کشیدم. راههای زیادی برای بیان تعلق و اجتماع در معماری هست. ولی اون رو با بلوکهای جدا، جدای تنها مقایسه کنید که توسط پروژه رسمی برای بازسازی “بابا اَمر” پیشنهاد شد.
معماری سوریه
معماری، محوری نیست که تمام زندگی بشریت حولش بچرخد، ولی قدرت آن را دارد که فعالیتهای بشری را تلقین یا حتی شکل دهد. در این راستا اسکان، تلفیق هویت و اجتماع همه محصول و سازنده شهرسازی موثر هستن. شهرسازی اصیل و زیبای شهر قدیمی اسلامی و یا خیلی از شهرهای قدیمی اروپا برای مثال، یکپارچگی را تشویق می کنند، در حالی که ردیفهای بی روحِ خانه ها یا برجها، حتی وقتی لوکس هستن موجب ترویج تنهایی و “غریبگی” هستن. حتی چیزهای ساده مثل اماکن زیرسایه یا گیاهان میوه دار یا آب آشامیدنیِ داخل شهر میتواند تفاوت ایجاد کند در اینکه مردم چه حسی نسبت به محلشان دارند، و اینکه آیا آن را محلی با سخاوت می بینند، که می بخشد محلی که ارزش نگهداری دارد، ارزش حمایت، یا اینکه جایی می بینند که غریب است، پُر از نطفه خشم. برای آنکه محلی بخشنده باشد، معماریش باید بخشنده باشد. معماری سوریه
محیط ساخته شده ما مهم است. بافت شهر ما در بافت روحمان، منعکس است. و چه به شکل یک زاغه نشین بتُنیِ بی قاعده، یا خانه سازیهای اجتماعی خراب شده، یا شهرهای قدیمیِ لگد مال شده، یا جنگلهایی از آسمان خراش ها، الگوهای شهرسازی معاصر که در تمام خاورمیانه ظهور یافته اند یکی از دلایل حس غُربت و از هم گسیختگی جوامع ما بوده اند. معماری سوریه
می تونیم درس بگیریم. میتونیم یاد بگیریم از یه راهِ دیگه، که چگونه یک معماری بیافرینیم که فقط در خدمت ابعاد عملی و اقتصادی زندگی مردم نباشد، بلکه پاسخ گوی نیازهای اجتماعی، معنوی و روانشناختی شان هم باشد. این نیاز ها قبل از جنگ سوریه کامل نادیده شده بودن. ما باید دوباره شهرهایی ایجاد کنیم که ساکنانش، اونو با هم قسمت کنن. اگر چنین کنیم، مردم نیاز نخواهند داشت که در پی هویتی متضاد با هویتهای اطرافشون باشن، چرا که دیگه همه احساس میکنن تو خونه خودشون هستن. معماری سوریه
پایان – تحریریه مجموعه ان وای دیزاین
برای مطالع بیشتر مقالات ما در حوزه معماری ، غرفه سازی ، دکوراسیون داخلی ، طراحی ویلا و طراحی نما اینجا کلیک کنید و یا از صفحه بلاگ اِن وای دیزاین دیدن فرمایید.
4 دیدگاه ها
دردوران امویان(۱۳۲_۴۱ هـ.ق)معماری «سنگی»رواج یافت.در سوریه مرکز حکومت امویان بسیاری از عناصر معماری«رومی» و«بیزانس»که پیش تر در آن منطقه متداول بود به معماری مساجد و کاخ ها راه پیدا کرد.بدنه ی اکثر مساجد سوریه از سنگ ساخته شده،پوشش سقف ها شیروانی است و قوس های نیم گرد و رواق های حول مساجد یادآور کلیسا های بیزانس است.کاخ های این دوره از نقشه ی قلعه های نظامی الگو گرفته و مملو از تزیینات گچ بری،موزایک کاری و نقاشی دیواری است.از مهم ترین بناهای دوره اموی می توان به «قبه الصخره» در بیت المقدس،«مسجد جامع دمشق»،و«کاخ عمرا»و«الحیر»اشاره کرد.
This post actually made my day. You cann’t imɑgine just how much timе I had spent for this information! Thanks!
بناهایی مانند قلعه شوالیههای صلیبی و آثاری از شهر باستانی یوگاریت در حوالی لاذقیه در عکسهای آرون خودنمایی میکنند. آرون ضمن تمجید از تاریخ و قدمت سوریه از غنا و تنوعِ تاریخی-معماری این کشور میگوید و دمشق را با رم ایتالیا و پالمیرا را با پترای اردن مقایسه میکند؛ همه این گفتهها افسوس ویرانی سوریه را صدچندان میکند.
You cann’t imagine just how much time Ӏ had
spent for tnis information! Thanks!
اکثر ما دیدگاه درستی از میزان غنا و پیچیدگی فرهنگ و تاریخ در سوریه نداریم، به این علتِ واضح که هرگز به آنجا نرفتهایم؛ اما جنبه دیگر آن است که هیچکس چنین فرجام تلخی را برای سوریه پیشبینی نمیکرد تا به دنبالِ مقایسهی پیش از جنگ-قبل از جنگ در این کشور باشد.
البته که در آن زمان کسی از جنگ خبر نداشت و آن را پیشبینی نمیکرد، اصلا خود پیتر هم در آن زمان به نیتِ عکاسی صرف به سوریه نرفته و به چشم یک پروژه حرفهای به آن نگاه نمیکرد، بلکه این برای او در حکم یک «سفر» بود، سفری که علایق او به عکاسی، معماری و بناهای تاریخی، را نیز تامین میکرد.
با این وجود بعد از آن که جنگ شروع شد، عکسهای آرون اهمیت ویژهای پیدا کردند. بناهای زیبا و باستانی یکی یکی از بین رفتند تا عکسهای آرون جای خالی آنها را به تلخی یادآوری کند.